نفسم تو در تاریخ سی ویک شهریورهشتادو نه ،ساعت دوازده شب،در بیمارستان امیراالمومنین تبریز به دنیا اومدی و خانوادمون به یمن قدم شما سه نفره شد،خوش اومدی پسرم
پسرم،تمام هستیم،امروز میخوام برات دفتری باز کنم،دفتری که لحظه به لحظه ی کودکیت را ثبت کنم،وتو هروقت دنیا را شناختی،هر وقت دست بی رحم زمونه رو شونه هات سنگینی کرد،و خواستی به دنیای ارام وصادقانه ات برگردی،این دفتر را باز کنی و خاطراتت را ورق بزنی ،و ان روز خوشحال خواهم شد که لبخند بر لبانت بگذارم:دوستت دارم وخواهم داشت:مامان ناهید
گل پسر ایشالله همیشه به سان علی باشی و ائمه پشت وپناهت این وبلاگ رو امروز برات باز کردم تا مامانیت خاطرات تکرار نشدنی کودکیت وحرفاشو برات ثبت کنه ...دوست دارم اولین پست ات رو خودم از عکسی که ازت گرفتم بذارم تا همیشه یادگاری برات بمونه دوستت دارم قندعسل دخترعمو الهام ...